احساس من این است مرا می فهمی
افکار مرا خوب و بجا می فهمی
دانستن و فهم جرم دانایان است
بندند دهانت که چرا می فهمی
سوزد دل من به حال ارباب هنر
حاجت به بیان نیست شما می فهمی
قدرت طلبان ستیزه با هم دارند
چون لاشخوران بی حیا می فهمی
آنان که به سروری سزاوارترند
محبوس به کنج انزوا می فهمی
در سینه من بسی نهفته است سخن
دانم که ز سوز این صدا می فهمی
شیوا مکن اسرار به اغیار اظهار
تو شیوه ی یار با وفا می فهمی
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 381
|
تعداد امتیازدهندگان : 118
|
مجموع امتیاز : 118